نیلوفر
برکه ای در همین نزدیکی ست
با نیلوفری در آن
در انتظار دیدار ساحل
آه
چه انتظاری عبث
هرگز نشود این دیدار
تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست
نرسد به ساحل
برچسبها: نیلوفر
[ جمعه نوزدهم آذر ۱۳۹۵ ] [ 15:10 ] [ رها♥ ] [ نظر بدهید ]
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
برکه ای در همین نزدیکی ست
با نیلوفری در آن
در انتظار دیدار ساحل
آه
چه انتظاری عبث
هرگز نشود این دیدار
تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست
نرسد به ساحل
زبانت معمار است
و حرفهایت خشت خام
مبادا کج بچینی دیوار سخن
که فرو خواهد ریخت بنای شخصیتت ...
دِلتَنگـــی عِیـن آتـَش زیــر خـاکـسـتَر اسـت
گـاهـــی فِـکر میکنـــی تَمـامــ شـده
امـا یـک دَفـعه هَمــه ات را آتَـش مـــی زَند . . .
وقتِ عشقم گفتنت "شیــن" را
مشدد می کنی
گوییا بر روی لب تمریـن ابجد
می کنی
شین که میگویی لبت معجون
تراوش میکند
اینچنین صحبت نکن، حال مرا
بد می کنی
مسعود محمدپور
چقدر دورتر از احساسم ایستاده ای!
آنـــــجا که تــــــــــــــــــو ایستاده ای
صـــــــدای مــــــــرا هم نمی شنوی،
چه برسد به دلتـــــــــ♥ـــــــــنگی...!!!
مادر بزرگ حواسش به گلدانهای گل بود
گاه حتی همین که چرخی میزد
کنار حوض نگاهشان میکرد
کافی بود برای قدکشیدنشان
بعدها فهمیدم عشق مراقبت میخواهد
چیزی مثلِ زمزمهی اینکه: " حواست به من باشد "
چه خبر از غم دنیا
دل من خسته نباشی
نفست گرم ودلت شاد
مبادا که از این رنج برنجی
که جهان گشته پر از درد
به من آهسته بگو نیست جهان جای قشنگی
بگذار هرچه بدی هست در این خاک بماند
من و تو رهگذر کوچه ی عشقیم
و همین بس که تورا دوست بدارم
نکند خسته شوی یا که ببازی
من کنار تو نشستم
که تو بر عشق بنازی
کمکت خواهم کرد که به شکرانه این عشق
تو یک کلبه بسازی
که در آن بوی خدا هست
و این حس
سر آغاز قشنگی ایست
که آغاز شود بودن و بی عشق نماندن
به من آهسته بگو
هستی و هستم.
از تو سکوت مانده و از من، صدای تــــو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تــــو
حرفی که خالی ام کند از سال ها سکوت
حسّی که باز پُر کنَدَم از هوای تـــــو
این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه می روم و پا به پای تــــو
در خواب...حرف می زنم و گریه می کنم
بیدار می کنند مرا دستهای تـــــو
هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم
حس می کنم و کنارَمی و آه...جای تـــــــو
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تــــــو...!
............................... اصغر معاذی
بگذار سر به سینه ی مـن تا بگویـمت
انـدوه چیست، عشـق کدامست، غـم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جــان
عمریست در هـوای تـو از آشیان جـداست
دلتـنگم، آنچنان که اگر ببینمت به کـام
خواهم که جـاودانه بنـالم به دامـنت
-----------------------_ فریدون مشیری
واسه دل بریدن از من دیره
منو عاشق خودت کردی تو
خیلی وقته که بت عادت کردم
با تو می بینم همه دنیارو
تو برام مثله نفس میمونی
زندگی من به تو وابستس
جای هیشکی جز تو تو قلبم نیست
دل عاشقم بهت دل بستس
تو رو خدا تنهام نذار تو رو خدا ترکم نکن
تو رو خدا از زندگیم خودتو نگیر کم نکن
تو رو خدا تنهام نذار تو رو خدا ترکم نکن
تو رو خدا از زندگیم خودتو نگیر کم نکن
مگه خبر نداری از دلم چه
منو اینجوری میذاریو میری
مگه نمیدونی جون منی تو
که داری جونمو از من میگیری
من از دلتنگی میمیرم عزیزم
عزیز من بمون بمون کنارم
عذاب رفتنت برام عذابن
نده طاقت دوری تو ندارم
ببین تا حرف رفتن تو اومد
توی یه لحظه انگار پیر شدم من
هنوز نرفتیو اینجایی اما
تو درد رفتنت اسیر شدم
تو رو خدا تنهام نذار تو رو خدا ترکم نکن
تو رو خدا از زندگیم خودتو نگیر کم نکن
تو رو خدا تنهام نذار تو رو خدا ترکم نکن
تو رو خدا از زندگیم خودتو نگیر کم نکن
مجری: پسرخاله چرا انقدر ناراحتی؟
پسرخاله: امروز یه بچه رو دیدم داشت سر چهارراه گل میفروخت
مجری: از دیدن اون بچه ناراحت شدی؟
پسرخاله: نه
مجری: پس چی ناراحتت کرده؟
پسرخاله: همین دیگه،از این ناراحتم که فهمیدم دیدن اینجور
بچه ها انقدر واسم عادی شده که دیگه ناراحتم نمیکنه ...
وامروز هم باز شروع شد
شروعی که تو فقط میفهمی
نبودنش راحس میکنی
حتی از سیمهای واصل صدایش را نمی شونی
انقدر اینروزها سخت است که
فقط من سختیش را درک میکنم
وقتی کسی رو دوس داری،
حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیارو بدی،
فقط یه بار نیگاش کنی
به خاطرش داد بزنی،
به خاطرش دروغ بگی
رو همه چی خط بکشی،
حتّی رو برگ زندگی
وقتی کسی تو قلبته،
حاضری دنیا بد بشه
فقط اونی که عشقته
عاشقی رو بلد باشه
قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی
خیلی چیزارو می شکنی ،
تا دل اونو نشکنی
حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم
امّا صداشو بشنوی ،
شب از میون دوتا سیم..
حاضری قلب تو باشه ،
پیش چشای اون گرو
فقط خدا نکرده اون ،
یه وقت بهت نگه برو...
حاضری هر چی دوس نداشت ،
به خاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از ،
مردم شهر جدا کنی
حاضری حرف قانون و ،
ساده بذاری زیر پات
به حرف اون گوش کنی و
به حرف قلب باوفات.....
وقتی بشینه به دلت ،
از همه دنیا می گذری......
همیشه باید یک کسی باشد...
که معنی سه نقطههای انتهای جملههایت را بفهمد...
همیشه باید کسی باشد...
تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد...
... باید کسی باشد...
... که وقتی صدایت لرزید بفهمد...
که اگر سکوت کردی، بفهمد...
باید کسی باشد...
که اگر بهانهگیر شدی بفهمد...
باید کسی باشد...
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن نبودن بفهمد...
بفهمد که درد داری...
که زندگی درد دارد...
بفهمد که دلگیری...
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده...
بفهمد که دلت برای راه رفتن، برای دویدن، تنگ شده. . .
آری...همیشه باید کسی باشد...
*********
دلم میخواهد کسی باشد ،
خوب باشد ، مهربان باشد ،
بس باشد
و همه ی این بودن هایش فقط برای من باشد ،
فقط برای من!
*********
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم…
من سکــوتم را فریـاد می کِشــم
آخر این آشوب درونم مــرا می کُشد...
وقتی نیستی نبودنت بغضی می شود در گلو
انقدر بغض شدید می شود که گریه را هم هموار می کند
بغضِ ابرِ گلویم خواهد شکست اینرا به تو قول میدهم
فقط گاهی صبور باش
کجایی تو ای بهترین