ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک وقتی یک کسی تورو میبخشه اما یادش نمیره
که فلان خطا رو کردی
وهمیشه یک جوری نگات میکنه که تومی فهمی هنوزیادش نرفته،
یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یک وقتی،یه کسی تو رو میبخشه و یه طوری فراموش می کنه
انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی،
اصلا هم به روت نمیاره.
به این نوع بخشش میگن " صَفح ".
طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید
تیر غم بر دل دیوانه وارم بزنید
در حمایت از امام خامنه ای
میشوم میثم تمار به دارم بزنید...
وباز می رود آرام آرام از خاطرم خاطره ای گنگ ومبهم ونجیب
چه کنم شب تاریک باز سخت مرا در آغوش نازنینش میفشارد
وانگار میخواهد قبض وبسط کند این روح نا آرام سخت شده را
خداوندا
کجایی
حرم امن بی تابانت کجاست ؟که سخت دل آشوبم
بغض نشکفته ی حزینم باز میل چمن دوست کرده
چه کند چه چاره کند که مفری ندارد
وچه بی رحمانه تازیانه ی گناهان را بر گرده ی ناتوان خود حمل می کند
مگر همین چند روز پیش نبود که عهدی بستی جان دلبر م؟
مگر نگفتی بس است اینهمه دویدن وندیدن ونیافتن؟
چه شد عهدت فراموش شد؟
خسته وشرمگین وغمین
باز سوی تو آمده ام
ای الهه ی تقواهای گمشده ام
باز ریشه هایت را در جان خشکیده ی تفت زده ام بدوان
بگذار جان بگیرم وجانم چو لیلی در چاه دیدار تازه شود ........................
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهیم
این زمان فصل حضور است اگر ما خواهیم
گر که آماده شود لشگر حق او آید
زین گذر وقت عبور است اگر ما خواهیم
دنبالش کشیده شدیم. روی خاکریزها و توی کانال ها خط خون کشیده شده بود.
سرخ و قرمز. حاجی با احتیاط از کنار آنها گذشت.
ـ این خون ها، خون پاک ترین جوان های دنیاست. مواظب باشید پا رویشان نگذارید.
این جمله را بغض آلود گفت و بعد چیزی زمزمه کرد که من نفهمیدم.
صدای انفجار گلوله از دور و نزدیک به گوش می رسید.
یکی از هلیکوپترهای خودی درست از بالای سرمان گذشت. گلوله های دشمن هجوم بردند طرفش.
حاج یدالله دست به آسمان بلند کرد و فریاد کشید. صدایش تو موتور و انفجار گلوله ها گم شد.
- این چه کاری است می کنند؟!
- شاید دنبال مجروحی، چیزی آمده است.
- برای هر کاری که باشد، باید خیلی مواظب باشند. جان خودشان و بیت المال را به خطر می اندازند.
بخشی از خاطرات سردار سرتیپ یدالله کلهر قائم مقام لشکر 10 سیدالشهدا
قصه فرماندهان، نوشته داوود بختیاری،
وقتی این عکس رو دیدم کلی منقلب شدم
نمیدونم غیبت های کلاسی برای یک دانشجو یا دانش اموز همیشه مایه تاسف بوده
اما تفاوت رو ببینین غیبت داریم تا غیبت
کاش در کلاس شهادت ورشادت غایب نشیم
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
.. زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید
تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید .
تنها امید من که همان دستمال سبزی است
که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده،
به اشک چشم دوستانم متبرک شده است روی صورتم بگذارید .
شهید مجتبی علمدار
داخل که شدیم، دیدم بسیجی جوانی توی ستاد فرماندهی
نشسته. گفتم: بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه است.
یکی از کسانی که اونجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و
گفت: این بچه، فرماندهی گردان تخریبه...
برگی از خاطرات شهید حسن باقری
یارّب
برقامت خسته از بار گناهم چه کنم ؟
با لب فرو بسته ام چه کــنم ؟
با عشق تو ، بی تو چه کــنم ؟ با لطف تو
گر نباشد مددی ، چه کنم ؟
از بــار خجالت چـــه کنم ؟
با دست تکدی ام بسویت چه کنم؟
با اشک ندامت چه کنم ؟
با دل شکسته چه کنم ؟
با داغ به جان نشسته چه کنم ؟
یا رّب
ویرانی دل را چه کنم ؟
خشکسالی چشم را چه کنم ؟
چه کنم ؟
اگر شکر نکنم ؟
چه کنم اگر شٌکر نکنم ؟
یارّب
شْکر نعمتهایت را بجای می آورم زیرا هرچه
را که تو میدهی همان بهترین است .
تو میدانی که چه خوب است چه بد
پس مرا آن ده که آن به
نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند
نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا …
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و
چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم …
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست …
هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ♥…
و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست …
♥•٠♥•٠♥•٠♥•٠♥•٠
پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده
خدا نسبت به بندگانش مهربان است . .
هر که را بخواهد،
روزى مىدهد و اوست نیرومند غالب !
(شوری ۱۹)